حمایت از کالای ایرانی

حمایت از کالای ایرانی و تولید ملی

حمایت از کالای ایرانی و تولید ملی

حمایت از کالای ایرانی
اینجا، همه اش حمایت از زحمات مردان و زنان غیور این مرز و بوم است، همه اش عشق است و ایثار. اینجا خاکریز عشق است و عشقی که این بار در فعالیت های اقتصادی تبلور داشته است.
یک دانش آموز دارد با مفاهیم بزرگ جنگ اقتصادی آشنا میشود و علاقه اش معرفی و تبیین این جهاد است.
طبقه بندی موضوعی

سه داستان کوتاه تقدیم به تولید کننده خوب ایرانی؛


کفش آدیداس
مدتها بود تو کف کفش آدیداس بود!
پول تو جیبی هاشو جمع می کرد تا بتونه یه جفت کفش مارک بخره و بره جلو دوستاش پز بده و ازشون کم نیاره.
هر روز که از پشت ویترین مغازه ها رد می شد قیمت ها رو چک می کرد.
بالاخره یه روز پولش جور شد و کفش رو خرید.
خوشحال و خندون رفت خونه. می خواست کفش هایش را به بقیه نشون بده که دید انگار همه ناراحتن.
باباش هم خونه بود. به مادرش گفت: بابا باید سر کار باشه؟
مامانش گفت: امروز تعدیل نیرو داشتن! کارگاه تولید کفش تعطیل شد! دیگه کسی کفش ایرانی نمیخره! راستی چی خریدی؟!

لباس ورزشی
توی دانشگاه همایش حمایت از کالای ایرانی برگزار شده بود. بچه های تیم هندبال دانشگاه از تمرین برمی گشتن که چشمشون به بنر همایش افتاد. خسته و تشنه بودن. برای آبمیوه ش هم که بود رفتن روی صندلی ها نشستن. کلیپ اوضاع کار، بیکاری کارگران، پولهایی که از کشور خارج می شد و… همه را ناراحت و از مسئولان طلبکار کرده بود. چرا کسی کاری نمی کنه؟
چند روز بعد دانشگاه به بچه های تیم ۵۰۰هزار تومان بن خرید لوازم ورزشی داد. همه می خواستن برن لباس مارک ست بگیرن.
کلیپ، بیکاری کارگران، پولهایی که از کشور خارج می شد، مسئولیت مسئولان
۵۰۰ هزار تومان * ۱۴ نفر بچه های تیم= ۷ میلیون تومان
بچه ها چه تصمیمی می گیرند؟
قال رسول الله (ص): کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته.
پیامبر اکرم می فرمایند: به راستی که همه شما مسئولید و همه شما جوابگوی مردم خود هستید!

خیاطی
کاری نداشتند جز اینکه سر کوچه و پشت موتور توی ده بچرخن. مردم هم کم کم از دستشون عاصی شده بودن. یه روز روحانی روستا باهاشون صحبت کرد. یکیشون دیپلم خیاطی داشت.
-پس چرا کاری نمی کنی؟
-پول ندارم- چرخ می خواد، مغازه می خواد- کسی رو توی بازار نمی شناسم- کی لباسامو میخره؟ و…
حاج آقا گفت: خدا روزی رسونه. از تو حرکت از خدا برکت. نمی شه که بیکار بشینین!
قرار شد هرکدومشون یه کم پول بذارن وسط باهاش چرخ و میز و پارچه و… بخرن. پارکینگ خونه یکیشون هم شد کارگاه.
حاج آقا هم توی مسجد گفت: از این به بعد همه پیراهن و شلوارشون رو از این جوونا بخرن. کم کم از روستاهای اطراف هم سفارش گرفتن و کارشون رو توسعه دادن.
حالا نصف روستا دارن دوخت و دوز می کنن.

منبع :

ندای اصفهان- سید محمدرضا هاشمی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۱/۰۸
سیده فاطمه کریمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی